یادداشت دوازدهم

دیروز حدود ساعت 1:30 بود که آقای همسر تماس گرفت و گفت میای ناهار بریم بیرون منم که همیشه از هر پیشنهاد شکمی ای استقبال می کنم گفتم بریم و قرار شد برم مدرسه دنبال دخترک و با هم سه تایی برم ناندوز ناهار بخوریم .

من و دخترم زودتر رسیدیم و تا آقای همسر برسند من یه سوپ گوجه و یه پیتزای پنیر برای دخترم سفارش دادم از اونجایی که گارسونه هم بسیا ر پیشنهاد می داد یه پاتیل آب هویج هم برای دخترم سفارش دادم .

عرضم به حضورتون که سوپ رو دخترم دو قاشق خورد و منم دیدم حیفه برگردونم پس باقیش رو خوردم .

ها یادم رفت یک ظرف هم سالاد فاتوش که خودش تو منو زده بود جدید سفارش دادم .

آقای همسر اومدن دو تا استیک مرغ البته پرسش کوچیک بود سفارش دادیم بعد دوتا نوشیدنی به پیشنهاد آقای گارسون  خلاصه بگم یه جوری شده بود که دلم درد گرفت آخرش .

چرا اینا رو نوشتم برای اینکه همزمان یه مادر با پسر و دخترش اومده بودن اونجا  مادره بسیار خوش هیکل البته من از روی پالتو داشتم میدیدم ها .دوتا پیتزا سفارش دادن برای بچه ها و خود مادر فقط یه ظزف سالاد خورد بدون نوشیدنی .

بعد من تمام دیشب داشتم به خودم فحش می دادم که خوب همینه که وزن کم نمی کنی می خوای انقدر بخوری بعد وزنم کم کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلیل خوش تیپی بعضیا معلوم شد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!تا الان منم این موضوع رو نمی دونستم

نظرات 2 + ارسال نظر
من شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 14:47 http://harfhayemann.blogfa.com/

ول کن بابا خوش بگذرون ناهار که چیزی نیست

راست می گیییییی؟

mahnaz چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 14:14 http://www.mahnaz-daneshjoo.blogfa.com

سلام ... مچکرم از خصوصی.
به نظر من که این جور جاها دیگه باید قید رژیم رو بزنیم :دی
راستی! یک سوالی فکرم رو درگیر کرده و اون اینکه اگه من بخوام صدات کنم باید چه جوری صدات کنم؟!

ها راست گفتی ها به این موضوع فکر نکرده بودم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.